بی هدف روی صفحه کلید ضربه میزنم و فکر هایی که تو ذهنم این روزها رژه میرند واژه به واژه کنار هم قرار میگیرند و جمله هایی میسازند که فقط خودم میفهمم

میدونی گاهی وقتا  اون چیزی نمیشه که میخوای اون چیزی میشه که اونا میخوان. حتی اگه با تمام وجود تلاش و ایستادگی کنی.

دیشب موقع نماز مغرب یه حرفی زدم که خودم هم قبولش نداشتم ولی گفتم اما تا امروز ظهر همه چی دست به دست هم داده بودند که یادم نره خدا با منه 

که یادم نره خدا حواسش به  منه. که یادم نره خدا چقدر بنده هاشو دوست داره.خدایا ببخشید

روز دوشنبه منو اون امتحان داریم ان شالله که موفق بشیم هردو

.

.

.

+در آرزوی یک فنجان آرامش.



مشخصات

آخرین جستجو ها