قاصدک امروز هم آمد.اما مثل همیشه.

قاصدک هم از چشم در انتظار بودن من با خبر است.

قاصدک  میداند هر روز عصر ها همان عصر های دلگیر تا هنگام غروب خورشید کنار پنجره می ایستم در انتظار خبری از تو .

قاصدک هم میداند که انتظار برای تو بیهوده است .

قاصدک هم عادت کرده به نیامدن تو.

قاصدک هم از اینکه خبری از تو برای من ندارد شرمنده است.

.

.

.

این شبها زیر نور ماه می ایستم و تجسم میکنم دیدار دوباره مان را زیر نور همین ماه.زیر همین آسمان پر از ستاره.

چه زیباست انعکاس نور ماه که در میان موهایت می‌شکند.

تو میدانی که من در این آسمان بزرگ ستاره ای ندارم چون ماه متعلق به من است و تو همان ماه منی.

.

.

.

این روز ها قدم زدن زیر باران و راه رفتن در امتداد این کوچه ها به امید اینکه دست کم عطرت را دوباره جایی حس کنم عادت من شده.نمیدانم چرا این روزها هوا عجیب دونفره میشود و نبود تو در تک تک لحظاتم حس میشود.

.

.

.

این روز ها.

این شب ها.

آه از این روزها و شب هایی که بدون تو سپری میشوند.


مشخصات

آخرین جستجو ها